روزهای زندگی | ||
سلام . متاسفانه دیروز خبر زلزله همه مونو ناراحت کرد توی گرمای تابستون شب قدر ماه رمضان خانواده های زیادی داغدار عزیزانشون شدن . تسلیت میگم و برای خانواده های داغدار صبر رو از خدا میخوام . دیشب بعد از تمام شدن مراسم شب احیا و شب قدر داشتم با خودم فکر می کردم که کاش تو همون لحظه های اشک و دعا متوقف می شدیم . یعنی زمان در گذر بود ولی روحمون تو اون حالات استُپ می کرد ، اون وقت از امروز ما آدما مهربون تری بودیم ، به دنیامون کمتر اهمیت می دادیم ، بیشتر به فکر گره گشایی از مشکلات خلق الله بودیم. ای کاش یادمون نمی رفت حال دیشبمون رو. کاش یادمون نمی رفت که چه طور با اشک و ناله از خدا ظهور آقامونو خواستیم . ای کاش یادمون نمی رفت که با ظهور مهدی صاحب الزمان ( عجل الله تعالی فرجه شریف ) تمام مشکلات حل میشه ، شفای مریض ها ، ازدواج مجردها ، کار جوانها و تمامی مشکلات . کاش یادمون نمی رفت چه طور به خدا قول دادیم دیگه گناه نمی کنیم . کاش یادمون نمی رفت چه طور خودمون رو پاک کردیم با استغفرالله هایی که گفتیم . کاش یادمون نمیرفت لوح سفید دلمون رو، و از سفیدیش مراقبت میکردیم مثل وقتی لباس سفیدی تنمون می کنیم و مواظبیم آلودگی ها و کثیفی ها بهمون نخورند. کاش زیر قولمون نزنیم . دیشب یکی از آشنایان یه پیامک برام فرستاد که خیلی زیبا بود با این عنوان : حق الناس تنها موضوعیست که در قیامت با شفاعت هم حل نمی شود . آنچه از من بر دل دارید در این شب قدر ببخشید . درسته که من از اون دوست ناراحتی ای نداشتم که بخوام ببخشم ولی کاش این پیام رو همه برای اطرافیانمون می فرستادیم حق الناس خیلی مهمه خیلی سنگینه . دیشب حاج آقا هاشمی نژاد در سخنرانیشون داستانی واقعی رو تعریف کردن با این مضمون که شخصی به خواب یکی از نزدیکانش میاد اون فردِ خواب دیده از عالَم بعد از مرگ میپرسه و اون شخص میگه که حق الناس خیلی سخت گرفته میشه و ادامه میده که : من در بازار حمال بودم روزی بار هیزم میبردم غذا خورده بودم و باقی مانده غذا لای دندانهایم مانده بود یه کاه از هیزم درآوردم و دندانهایم رو خلال کردم حالا در اینجا به خاطر همان کاه کارم گیر کرده . مثلا وقتی داریم توی خیابون راه میریم و خسته میشیم خرید هم کردیم و دستمون هم پره یه ماشینی می بینیم که گوشه خیابون پارک شده ، میریم و بارمون رو میزاریم روی ماشین و تکیه میدیم به همون ماشین تا خستگیمون رفع بشه، میگن همون هم حق الناس محسوب میشه ما از کجا میدونیم که صاحب اون ماشین راضی باشه که ما بارمون رو بزاریم روی ماشینش ؟ متاسفانه خودم رو میگم خیلی از این موارد جزئی رو بی تفاوت از کنارشون رد می شم و به نظرم خب صاحب ماشین راضیه حالا چند تا کیسه میوه رو ماشینش مگه چه اشکالی داره ؟ یه نکته ی دیگه این هست که نباید از رحمت خدا غافل بشیم البته این طور هم نباشه که هر بلا نسبت غلطی میخوایم بکنیم بعد بگیم خدا ارحم الراحمینه می بخشه درسته در نهایت خدا همه ی بندگانش رو می بخشه ولی چرا ما گناه انجام بدیم که بخوایم شامل بخشش خدا قرار بگیریم مسلما یه کاغذ سفید با کاغذی که خط خطی شده و بعدش با پاک کن پاک شده تمیزتر و مورد پسندتره . در کنار ارحم الراحمینی خدا این رو هم باید در نظر داشته باشیم که خدا شدید العقاب هم هست و در بعضی از مواردِ گناه خدا نمی بخشه که یک نمونه اش همون حق الناس هست که گفتم پس ما نه خیلی خوشحال باید باشیم که هر گناهی دلمون خواست انجام بدیم چون خدا می بخشه و نه خیلی باید ناامید باشیم که خدا شدید عقاب میکنه یه حالتی بین خوف و رجا بین امید و ناامیدی . خدایا حال روحیمون رو خوب کن نگذار با تمام شدن شب های قدر با تمام شدن ماه مبارک رمضان همون آدم سابق بشم حتی اگه شده یه کوچولو می خوام بهت نزدیکتر بشم خدایا خودت کمکم کن . [ یکشنبه 91/5/22 ] [ 5:47 عصر ] [ s.hasanizadeh ]
[ نظرات () ]
سلام و نماز و روزه هاتون قبول تو این شب های عزیز ما رو از دعای خیرتون محروم نکنید و اما ماجرای جوجه دار شدنمون رو می خوام براتون تعریف کنم : دیروز که همسر گرامی از محل کار اومدن خونه یه کارتون دستشون بود وقتی کارتون رو گذاشتن زمین و امیرعباس رو صدا زدن که بره ببینه تو کارتون چیه با توجه به فصل تابستون یه هو! گفتم واای جوجه؟ و همسر جواب دادن که جوجه بلدرچین دو تا جوجه کوچولوی بلدرچین که اینقدر سبک و کوچولو و ضعیف بودن که نمیتونستن درست رو پاشون وایسن فوری براشون غذاشونو ریختیم که بخورن این دو تا جوجه بس که کوچولو بودن کلی گشتم ببینم چه ظرفی براشون بیارم تا با اون قد کوتاهشون و ضعیف بودنشون بتونن راحت آب بخورن توی یک نعلبکی کمی آب ریختم و گذاشتم کنار غذاشون توی کارتون در حالی که صدای ضعیف جیک جیکشون به گوش می رسید این دو تا جوجه تا ظرف آب رو دیدن رفتن تو آب همسر گرامی گفته بود که خیلی این جوجه ها سرمایی هستن و باید گرم نگه داشته بشن وقتی دیدیم دو تاشون رفتن تو آب و خیس شدن و ی هوری افتادن رفتیم سشوار آوردیم و خشکشون کردیم بعد هم یه تیکه حوله ای که استفاده نمیشد انداختیم روشون ولی همجنان داشتن میلرزیدن و صدای جیک جیکشون ضعیف تر میشد و هی یه وری می افتادن گذاشتیمشون تو آشپزخونه و حوله رو گذاشتیم روشون که مردنشونو نبینیم صداشون قطع شده بود حدود نیم ساعت گذشت و مطمئن شده بودیم که مردن که ناگاه صدای جیک جیکشون بلند شد حولهه گرمشون کرده بود و کمی جون گرفته بودن ما هم تنبیهشون کردیم و آب بهشون ندادیم چون بی جنبه ها میرفتن تو آب و دوباره احتمال مرگشون وجود داشت آها وقتی صداشون قطع شد امیرعباس شروع کرد به گریه که بابا برو دو تا جوجه بلدرچین دیگه برام بخر اسمشون رو هم اول گذاشت جوجه طلاهی بعد بهشون میگفت جیک جیکام و بعد از دراومدن صدای جیک جیکشون کارتونشون دست امیرعباس بود و توی خونه چرخیده میشد و دنبال خودش میبرد این دو تا جوجه رو . گذشت و گذشت تا امروز صبح که براشون آب و غذا گذاشتم صدای جیک جیکشون هم که میومد کافی بود که متوجه بشم زندن و نرم بهشون سر بزنم امیرعباس گفت : مامان چرا جوجهه رفته تو آب؟ گفتم حتما میخواد آب بخوره شایدم میخواد شنا کنه . باز هم نرفتم پیش جوجه ها تا اینکه ظهر رفتم دیدم بله اون جوجهه که بچه میگفت رفته تو آب همونجا توی آب مونده پاهاشو دراز کرده و کل آبی که براشون گذاشته بودم جذب یه ذره پر جوجهه شده و جوجهه تموم کرده اون یکی هم ی هوری با پرهای خیس داشت با مرگ مبارزه میکرد! حوله رو کشیدم روی اون جوجه مردهه و اون یکی که داشت جون میداد که دوباره گرم شد و کمی جون گرفت و یک ریز داره جیک جیک میکنه اون یکی جوجهه که مرحوم شد رو هم انداختم توی سطل آشغال حالا ما موندیم با یه جوجه بلدرچین که دائما جیک جیک میکنه اگه تا شب این یکی هم نمیره . نمیدونم چی کارش کنم آب گذاشتم میترسم اینم بره تو آب و بمیره .عکس تنها بازمانده رو هم براتون میزارم .
10 دقیقه بعد از زدن دکمه ارسال این پست نوشت :! رفتم دیدم بله جوجهه خودشو انداخته توی آب و مرده . همه جوجه بلدرچینا اینجورین؟ میگم نکنه نباید براشون آب گذاشت . [ چهارشنبه 91/5/18 ] [ 4:33 عصر ] [ s.hasanizadeh ]
[ نظرات () ]
روز نهم :
[ دوشنبه 91/5/9 ] [ 6:47 عصر ] [ s.hasanizadeh ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |