سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزهای زندگی
 

سلام
سه شنبه با مامان و بابا و امیرعباس راهی قم شدیم برای به دنیا اومدن اولین نوه ای که دختره از اونجایی که این دختر هم تو نوه های مادری و هم پدری اولین دختر بود و بقیه پسر بودن همه مشتاق بودیم ببینیم چه شکلیه و دیدیم و خوشحال شدیم و اینجا اومدیم عکسشو برای عمه جانش بزاریم که نتونسته از اهواز بیاد و ببینتش ما که عمه نیستیم ولی میگن عمه ها خیلی از دنیا اومدن بچه ی داداششون خوشحال میشن ولی خاله شدن یه لطف دیگه ای داره خب فقط اومدم بنا به درخواست زینب سادات عمه ی گلِ این معصومه سادات عکسا رو بزارم و برم  .فقط قبل از دیدن آیه ی زیر رو حتما بخونید:

 وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ  وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


وقتی میخنده

پاهای کوچولو پای راست جوهریه


فردا نوشت : گواهی نامه ام اومد .


[ جمعه 91/3/19 ] [ 9:48 عصر ] [ s.hasanizadeh ] [ نظرات () ]


سلام .

نشسته بودم پای کامپیوتر، دیشبو میگم حدودای ساعت 9 بود دور و بر کامپیوترو یه نیگا کردم دیدم واااااای کنار سطل آشغال ِ اتاق که کنارِ کیس هست یه سوسک اندازه ی انگشن اشاره ی خودم داره آروم آروم و سرخوشانه راه میره در لحظه ی اول خشکم زد ولی با آرامش بلند شدم و فرار کردم توی هال منتظر موندم تا همسرِ شجاع از سرِ کار بیاد وقتی اومد و جریان سوسک گنده رو براش گفتم با شجاعت تمام گفت : من نمیکشمشا . خلاصه رفتم توی اتاق دنبال سوسکه بگردم تا یه جوری بکشیمش و شب ناغافل نیاد از رو صورتمون رد بشه توی اتاق گشتم و گشتم تا دیدم از دیوار داره میره بالا رفت بالا و بالاتر و من با چشمای خودم دیدم که یه دفعه پرواز کرد وای همینجوریش نمیدونستیم چه جوری بکشیمشحالا داره پرواز هم میبکنه در تمام این لحظه ها بایستی به امیرعباس تلقین میکردیم که سوسک ترس نداره، مهربونه ، ببین چه خوشگله . از این جور جملاتی که معمولا برای یه ببعی خوشگل استفاده میشه . همسر گرامی گفت با جارو برقی بکشش جارو رو روشن کن و سوسکه رو جارو کن . گفتم خودت جاروش کن بله دوستان مجددا سوسکه گم شد و من هم رفتم توی هال تا مجددا برگردم و پیداش کنم ما چون خیلی شجاع هستیم میخواستیم حتما سوسکه رو بکشیم . مجددا برگشتم توی اتاق و بگرد و بگرد تا سوسکه داشت از تخت میرفت بالا ( تخت ما تاشو هستش و ایستاده به دیوار بود که سوسکه داشت ازش میرفت بالا وگرنه خودم میدونم تخت های معمولی قسمتی که سوسک بتونه بره بالا ندارن ) بله جناب همسر رو صدا زدم و گفتم بیا بیا دیدمش اونم اومد با دمپایی از فاصله ی کمی زیاد چون خیلی نترس هستیم به سوسک زدیم به هر جایی خورد الا به سوسک بعد که خیالمون راحت شد که سوسکه پرواز نکرده لوله ی جارو برقی رو به طرف محلی که سوسک رفته بود و به خیال خودش قایم شده بود گرفتیم و در یک حرکت انتحاری جارو برقی رو روشن کردیم سوسکه افتاد رو زمین ولی با سرعت عمل آقای همسر نتونست فرار کنه و رفت توی جارو برقی و هر سه تامون یه نفس راحت کشیدیم بعدش همسر محترم گفت : دیدی سوسک ترس نداره ؟ البته با خنده ی من روبه رو شد چون از ترس همون اول گفته بود من نمیکشم سوسکه رو . دوستان عزیزی که از سوسک میدونم نمیترسید فقط چندشتون میشه جارو برقی رو فراموش نکنید خیلی سریع سوسکه رو میخوره و از دنبال کردن سوسک با دمپایی خیلی بهتره . الان رو نبینید آروم نشستم دارم درباره ی سوسک مورد نظر مینویسم واقعا دقایق پراضطرابی دیشب بر ما گذشت با وجود اون سوسکِ بد .


[ پنج شنبه 91/3/11 ] [ 9:44 صبح ] [ s.hasanizadeh ] [ نظرات () ]

 .

خونه مامان اینا ! بودیم من و امیرعباس . امیرعباس خواب بود وقتی بیدار شد اولین جمله این بود که بریم چوب شور بخریم . گفتم باشه بریم داشت حاضر می شد میگه : رو تخت مامانی اینا! بودم داشتم چوب شور می خوردم بعد یه دفعه چوب شور بلند شد رفت

.گرفتید ؟ خواب دیده بود . توی خواب داشته چوب شور میخورده بعد که از خواب بیدار شده فکر کرده چوب شوره پا شده رفته . خیلی جالب بود برام تا حالا پیش نیومده بود خوابشو تعریف کنه


[ دوشنبه 91/3/1 ] [ 8:49 عصر ] [ s.hasanizadeh ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک های ویژه
امکانات وب


بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 17
کل بازدیدها: 196524