روزهای زندگی | ||
این شعر که سروده امیرعاملی است و از سایت مشرق گرفته شده رو بخونید خالی از لطف نیست: گم شدی آوازه خوان پیر ما گم شدی آخر به زیر دست و پا کرد بیگانه تو را ابزار خویش خود شدی تا نور حق دیوار خویش ربنایت چون خودت از یاد رفت خیل شاگردان، هلا! استاد رفت رفتهای از پیش ماها دور حیف در سر پیری شدی مغرور حیف مطرب عهد شبابم بودهای مزه نان و کبابم بودهای خوب میخواندی صدایت خوب بود بعد تاج اصفهان مطلوب بود میزدی چه چه برای شیخ و شاب با نوای تار و تنبور و رباب هست ساز اینک ولی آواز نیست یک در گوشی به سویت باز نیست تا نپیوندی عزیزم بر زوال کاشکی بودی مرید اعتدال مکر آمریکا تو را منفور کرد زرق و برق غرب چشمت کور کرد چونکه پیراهن دو تا شد بد شدی مثل آن مطرب که بد میزد شدی «سایه»ات فرموده بود آوازهخوان که مرید پیردل باش و بمان لیک ای مطرب دریغا که غرور کرد از مردم تو را صد سال دور وقت پیری ناز کردی با همه ناز را آغاز کردی با همه ناز کم کن سوی ملت باز گرد کم بگو ازیأس ای استاد زرد» [ چهارشنبه 89/6/3 ] [ 4:26 عصر ] [ s.hasanizadeh ]
[ نظرات () ]
سلام ما تو فامیلمون رسم داریم که کوچکترادست بزرگترا رو میبوسن یعنی وقتی همدیگه رو میبینیم به جای اینکه مثلا عموی بزرگمونو ببوسیم میریم و دستشو میبوسیم اونم همزمان که ما داریم دستشو میبوسیم سرمونو میبوسه این رسم در مورد مادربزرگ ، پدر بزرگ، عمو عمه دایی و خاله ی بزرگ هم اجرا میشه و من از این رسم خیلی خوشم میاد یه جور احترام خاصه حالا چند وقته در برنامه عمو پورنگ میبینم به بچه ها میگه که بوسیدن دست پدر و مادر برای عاقبت به خیر شدنه به نوبه خودم از عمو پورنگ تشکر میکنم که سعی میکنه این رسم هایی که شاید کمرنگ شدن رو زنده کنه . [ سه شنبه 89/6/2 ] [ 9:41 صبح ] [ s.hasanizadeh ]
[ نظرات () ]
سلام من تازه وارد وبلاگ نویسهای پارسی بلاگ شدم و ان شاءالله نوشتنم ادامه دارباشه [ دوشنبه 89/6/1 ] [ 7:30 عصر ] [ s.hasanizadeh ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |