سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزهای زندگی
 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهمّ اجْعَلْ لی فیهِ الى مَرْضاتِک دلیلاً
ولا تَجْعَل للشّیْطان فیهِ علیّ سَبیلاً
واجْعَلِ الجَنّةِ لی منْزِلاً ومَقیلاً
یا قاضی حَوائِجَ الطّالِبین


خدایا در این روز برایم راهنمایی در مسیر یافتن خشنودی هایت قرار ده
و در این روز شیطان را بر من مسلط نگردان
و بهشت را برایم منزل و آسایـشگاهم قرار ده
اى برآورنده حاجتهاى طالبان معرفت و حق و حقیقت

التماس دعا


[ چهارشنبه 89/6/10 ] [ 4:25 عصر ] [ s.hasanizadeh ] [ نظرات () ]
سلام امشب شب قدر ما رو از دعای خودتون محروم نکنیدفرازهایی از دعای چهل و پنجم صحیفه سجادیه در ارتباط با شب قدر:

* ثم فضّل للیةً واحدةً من لیلایه (لیالی شهر رمضان) علی لیالی الف شهر، و
سمّاها لیله‌القدر، تنزّل الملائکة والروح فیها باذن ربهم من کل امر سلامٌ،
دائم البرکة الی طلوع الفجر علی من یشآء دائم البرکة الی طلوع الفجر علی
من یشآء من عباده بما احکم من قضائه.

ـ آنگاه یکی از شب‌های آن (شب‌های ماه رمضان) را بر شب‌های هزار ماه
برتری بخشید، و آن را شب قدر نام نهاد، که فرشتگاه و روح در آن شب به فرمان
پروردگارشان برای هر امری فرود می‌آیند، شبی که در آن به خاطر حکمی که
لازم‌الاجرا نموده، تا سپیده دم بر بندگانش سلامت و برکت مستدام جاری است.

* الله وأنت جعلت من صفایا تلک الوظایف، وخصائص تلک الفروض شهر رمضان
الذی اختصصته من سائر الشهور، وتخیّرته من جمیع الازمنة الدّهور، واثرته
علی کل اوقات السّنه بمآ انزلت فیه من القرآن والنور، وضاعفت فیه من
الایمان، وفرضت فیه من الصیام، ورغّبت فیه من القیام، واجللت فیه (فی شهر
رمضان) من للیة القدر التی هی خیر من الف شهر.

ـ بارخدایا، تو ماه رمضان را در زمره خالص‌ترین آن وظایف، و
برگزیده‌ترین آن واجبات قرار دادی، ماهی که به دیگر ماه‌ها امتیاز دادی، و
از میان همه زمان‌ها و دوره‌ها آن را انتخاب فرمودی، و آن را بر همه اوقات
سال برگزیدی، از آن روی که قرآن و نور را در آن فرو فرستادی، و ایمان را در
آن چند برابر نمودی، روزه‌داری را در آن واجب ساختی، و بندگان را در آن به
قیام برای عبادت تشویق کردی، و شب قدرت خود را که از هزار ماه برتر است در
آن (در ماه رمضان) تجلیل کردی.

* السلام علیک (علی شهر رمضان) و علی لیلة القدر التی هی خیر من الف شهر.
ـ سلام بر تو (بر ماه رمضان) و بر شب قدر که از هزار ماه برتر است.

و اما اعمالی که در شب نوزدهم وارد شده است :

1- صد مرتبه "اَستَغفُرِاللهَ رَبی وَ اَتوبُ اِلَیه".
2- صد مرتبه " اَللّهُمَّ العَن قَتَلَةَ اَمیرَالمومنینَ".
3- دعای "یا ذَالَّذی کانَ..." خوانده شود .
4- دعای " اَللّهَمَّ اجعَل فیما تَقضی وَ..." خوانده شود .
التماس دعا



[ یکشنبه 89/6/7 ] [ 9:10 صبح ] [ s.hasanizadeh ] [ نظرات () ]
رفته دو تا از روسری های منو آورده میده سرش کنم منم اینجوری که در عکس میبینید سرش میکنم بعد میره تو اتاق میگه آنّه من حواسم پی کارخودمه و متوجه نمیشم و او دایم تکرار میکند و در آخر با جیغ میگه آنّه میرم میبینم جلوی آیینه ایستاده ولی قدش نمیرسه خودشو ببینه بلندش میکنم تاخودشو ببینه ولی جلوی آیینه پنکه و دستگاه بخور هست و باز خودشو نمیبینه میبرمش از توی آیینه دستشویی خودشو میبینه و کلی ذوق میکنه
* ما آیینه های دیگه هم داریم بجز این دوآیینه ولی امکان اینکه پسرک بخواد خودشو ببینه نبود .
این شعر قیصر امین پور رو هم بخونید خالی از لطف نیست:
پیش از اینها فکر می کردم خدا
خانه ای دارد کنار ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا

پایه های برجش از عاج وبلور

بر سر تختی نشسته با غرور

ماه برق کوچکی از تاج او
هر ستاره، پولکی از تاج او
اطلس پیراهن او، آسمان
نقش روی دامن او، کهکشان
رعد وبرق شب، طنین خنده اش
سیل وطوفان، نعره توفنده اش
دکمه ی پیراهن او، آفتا ب

برق تیغ خنجر او ماهتاب
هیچ کس از جای او آگاه نیست
هیچ کس را در حضورش راه نیست
پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان،دور از زمین
بود، اما در میان ما نبود
مهربان وساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
هر چه می پرسیدم، ازخود، ازخدا
از زمین، از آسمان، از ابرها
زود می گفتند : این کار خداست

پرس وجو از کار او کاری خداست
هرچه می پرسی، جوابش آتش است
آب اگر خوردی، عذابش آتش است
تا ببندی چشم، کورت می کند
تا شدی نزدیک، دورت می کند
کج گشودی دست، سنگت می کند
کج نهادی پای، لنگت می کند
با همین قصه، دلم مشغول بود
خوابهایم، خواب دیو وغول بود
خواب می دیدم که غرق آتشم
در دهان اژدهای سرکشم
در دهان اژدهای خشمگین
بر سرم باران گرز آتشین
محو می شد نعره هایم، بی صدا
در طنین خنده ی خشم خدا ...
نیت من، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه می کردم، همه از ترس بود
مثل از بر کردن یک درس بود
مثل تمرین حساب وهندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه
تلخ، مثل خنده ای بی حوصله
سخت، مثل حل صدها مسئله
مثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
...
تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یک سفر
در میان راه، در یک روستا
خانه ای دیدم، خوب وآشنا
زود پرسیدم : پدر، اینجا کجاست ؟

گفت، اینجا خانه ی خوب خداست!
گفت : اینجا می شود یک لحضه ماند
گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند
با وضویی، دست و رویی تازه کرد
با دل خود، گفتگویی تازه کرد
گفتمش، پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست ؟ اینجا، در زمین ؟
گفت : آری، خانه او بی ریاست
فرشهایش از گلیم و بوریاست
مهربان وساده و بی کینه است
مثل نوری در دل آیینه است
عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی
خشم، نامی از نشانی های اوست

حالتی از مهربانی های اوست
قهر او از آشتی، شیرین تر است
مثل قهر مهربان مادر است
دوستی را دوست، معنی می دهد
قهر هم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌با دوست معنی می دهد
هیچ کس با دشمن خود، قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی است...
...
تازه فهمیدم خدایم، این خداست
این خدای مهربان وآشناست
دوستی، از من به من نزدیک تر
از رگ گردن به من نزدیک تر
آن خدای پیش از این را باد برد
نام او را هم دلم از یاد برد
آن خدا مثل خیال و خواب بود

چون حبابی، نقش روی آب بود
می توانم بعد از این، با این خدا
دوست باشم، دوست، پاک وبی ریا
می توان با این خدا پرواز کرد
سفره ی دل را برایش باز کرد
می توان درباره ی گل حرف زد
صاف وساده، مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره، صد هزاران راز گفت
می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد
می توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سکوت آواز خواند
می توان مثل علفها حرف زد

با زبانی بی الفبا حرف زد
می توان درباره ی هر چیز گفت
می توان شعری خیال انگیز گفت
مثل این شعر روان وآشنا :
"پیش از اینها فکر می کردم خدا ..."

بعداً نوشت : عکس رو برداشتم .



[ شنبه 89/6/6 ] [ 9:36 صبح ] [ s.hasanizadeh ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک های ویژه
امکانات وب


بازدید امروز: 16
بازدید دیروز: 162
کل بازدیدها: 200192