روزهای زندگی | ||
امروز مراسم چهلم* دایی بود باورم نمیشه یعنی ما 40 روزه داریم بدون دایی زندگی میکنیم نفس میکشیم و اصلا چه طور ما زنده ایم؟ روحش شاد ان شاءالله با ائمه و صالحین محشور بشن و اما امروز یه دوست خوب وبلاگیمو دیدم تو بهشت زهرا خیلی خوشحال شدم و امیدوارم فرصت جور بشه و تو شادیها بیشتر همدیگه رو ببینیم و به قول یکی دیگه از وبلاگیها که اونم اونجا بود ایشالا عروس بشه ماروهم دعوت کنه همدیگه رو ببینیم دوباره وای که این امیر عباس چقدر راه میره هر کی بهم میرسه با یه حالت دلسوزانه ای بهم میگه واااای تو که همش داری میدوی دنبال امیرعباس یکی میگفت من وقتی تو و پسرتو جایی میبینم غصم میشه میگم بیچاره این همش باید بدوه دنبال بچش خدا باز خدا رو شکر میدونم زیاد جالب نشد ولی حوصلم سر رفته بود گفتم بیام باپم * تاریخ دقیق چهلم روز عاشورا است ولی به خاطر اینکه مردم در عزاداری شرکت کنن یه هفته زودتر مراسم گرفتن [ پنج شنبه 89/9/18 ] [ 6:24 عصر ] [ s.hasanizadeh ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |