سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزهای زندگی
 

روز پنجشنبه ی گذشته با پسر گل و نازم رفتیم بیرون دست در دست هم راه میرفتیم تا به یک عابر بانک خلوت برسیم ولی عابربانک ها همگی شلوغ بودند و ما هم در کیف پول اصلا پولی نداشتیم ناچارا توی صف یکی از عابر بانک ها که به نظر از بقیه خلوت تر بود ایستادیم حدودا 5 نفر توی صف جلوتر از ما بودند . امیرعباس هم مغازه های اطراف بانک را چک میکرد ببیند آیا میتواند خوراکی جدیدی از توی آنها پیدا کند تا مادرش را مجبور به خرید آن کند یا نه . دائم میرفت جلوی مغازه ی کنار بانک و بر میگشت و میگفت : من از اونا میخوام . خی طبیعتا من نمیدیدم که اونا چی هست . بهش گفتم برو از آقای فروشنده بپرس ببین اسمشون چیه . رفت و پرسید من شنیدم که آقای فروشنده گفت : آیس پک . امیرعباس اومد و گفت آس پد . هر چه من گفتم نمیشه و پول نداریم پسر کوچولو میگفت : از عابر بانک پول گرفتی بخریم و صف همچنان جلو می رفت تا نوبت به ما رسید . بعد از گرفتن پول چون دلمان نیامد بچه را در آرزوی خوردن آس پد بگذاریم رفتم جلوی مغازه و امیرعباس عکس آیس پک رو نشون داد و گفت : از اینا میخوام . ما هم که در 26 سال زندگیمون هیچ وقت هوس نکرده بودیم که از این خوراکی های عجیب و اسم سخت بخوریم به فروشنده گفتیم یک آیس پک بدهد و پسرمان خوشحال از اینکه یک خوراکی جدید کشف کرده و تا لحظاتی دیگر قرار است بخورد . کاکائویی سفارش داده بودیم . میدانستم با توجه به قیمتش لیوانی بزرگ دارد ولی محتویاتش را نمیدانستم وقتی لیوان پر را جلویم گرفت و نی خیلی بزرگ که تا آن موقع به آن بزرگی ندیده بودم را توی لیوان گذاشت من و پسرم راهی شدیم تا یه گوشه ای را گیر آورده و آیس پک را بخورد پسرمان چون قول داده بود تا ته اش را بخورد . با توجه به غلظت آیس نمیشد با نی خورد مخصوصا اگر خورنده پسر ریزه میزه مان باشد در نتیجه در لیوان را برداشتم و از نی به عنوان قاشق استفاده  کردم و آیس پک رو به خورد بچه گلم دادم البته خودم هم در خوردنش سهیم شدم چه ذوقی می کرد وقتی اسمارتیزها توی دهنش میرفتند البته کمی که بستنی آب شد بقیه اش را با نی خورد . و به این ترتیب من و امیرعباس اولین آیس پک عمرمان را خوردیم . خودمانیم ولی خوشمزه بود . در ادامه چند عکس از گل پسر را میگذارم برای  اقوامی که احیانا از اینجا دیدن میکنند ! مخصوصا خاله منصوره ی عزیز. آن عکسی که کنار دیوار است و برای حدود 1 ماه و نیم پیش است مربوط به روزی است که مثل روزهای دیگر با پسرمان راهی بیرون شدیم که در میانه راه متوجه شدیم که ای داد و بیداد آقا کوچولو دمپایی هایی که به پا کرده از دو نوع مختلف دمپایی است و بسیار به خلاقیت کودکمان خندیدیم و عکسی به یادگار از او گرفتیم .

دمپایی های لنگه به لنگه

وقتی دو پسر خاله بر اثر خستگی زیاد در ماشین خواب میروند

وقتی با خودکار سبز ، صورتی را خط خطی کند

 

ماشین خاک بردار! پارک شده در کنار خیابان

 


[ یکشنبه 91/7/2 ] [ 9:43 صبح ] [ s.hasanizadeh ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک های ویژه
امکانات وب


بازدید امروز: 20
بازدید دیروز: 261
کل بازدیدها: 200519