روزهای زندگی | ||
روزهای بچگی یادش بخیر توی اهواز: یادش بخیر مهد کودک و شعر بوی گل و سوسن و یاسمن آمد . یادش بخیر چای خوردن تولیوان فلزی توی مهدکودک . رفتیم مدرسه : هر روز بعد از ظهر معلم بازی با گچ روی در ورودی که توی حیاط بود با دوستم معلم بازی میکردیم چند تا کاغذ و خودکار و گچ وسیله بازی بود . توی گرمای تابستون زیر کولر گازی ناهار ظهر رو میگرفتیم جلوی کولر تا خنک بشه و بتونیم بخوریم . تابستونا دست و پامونو حنا میزاشتیم و با پارچه میبستیم بعدش جلوی کولر گازی دراز میکشیدیم تا چند ساعت بمونه و دستامون رنگ که گرفت اونا رو میشستیم . یادش بخیر وسطی بازی کردن توی اتاق پذیرایی با دخترای همسایه. یادش بخیر لیموترش پوست میکندیم حلقه حلقه برش میدادیم و نمک میزدیم و شروع میکردیم به خوردن . یادش بخیر هسته های غوره رو درمی آوردیم و تو کاسه غوره ها رو میریختیم و با نمک فراوون میخوردیم . یادش بخیر تاب بستن توی حیاط با طناب که یه بالش میزاشتیم روی طناب و بازی میکردیم . یادش بخیر تو مدرسه کفشامو بادوستم عوض میکردم . یادش بخیر مشقای همدیگه رو مینوشتیم . یادش بخیر ته مداد رو روی مچمون با فشار میچرخوندیم و شکل خورشید میشد . یادش بخیر دبستان که میرفتیم 25 تومن میبردیم مدرسه و یخمک و پفک نمکی که اون موقع 5 تومن بود میخریدیم . یادش بخیر وقتی بهداشتیار میشدیم چه قدر ذوق میکردیم . یادش بخیر خانم معلم چون دیکته 20 شده بودیم دفتر جندتا از بچه ها رو میداد ما صحیح کنیم . ( غلطها رو پیدا کنیم ). یادش بخیر با مامان که میرفتیم حصیر آباد ( کوی ابوذر فعلی ) مامان برام یخ در بهشت میخرید . یادش بخیر دوستمو برداشتیم ساعت 11 شب با مامان و بابا و خواهرا رفتیم سینما فیلم کلاه قرمزی رو دیدیم . یادش بخیرهمیشه از غذاهامون به همسایه مون میدادیم و اوناهم همینطور. یادش بخیر از دیوار کنار پشت بون ( بوم ) با چه دلهره ای میرفتیم خونه همسایه مون چون از توی کوچه راهش طولانی تر میشد . یادش بخیر پاک کردن ماهی و درآوردن پولکای اون توی حیاط توسط مامان . یادش بخیر تو حیاط خلوت کباب سیخ درست میکرد بابا و ما میخوردیم . ( همون کباب کوبیده که ما بهش میگفتیم کباب سیخ چون با سیخ درست میشد ) یادش بخیر جوجه هامون که بزرگ میشدن و خروس میشدن . یادش بخیر وقتی جوجه ام مرد چون خواهرام جوجه هاشون زنده بودن به بابام گفتم به جاش دوتا جوجه برام خرید . یادش بخیر جوجه ها میوفتادن تو چاه دستشویی و با چه مصیبتی درشون میووردیم . یادش بخیر میخواستیم بیایم تهران جوجه ها که خروس شده بودن و مرغمونو بابام برد کشت و خواهرام از گوشت اونا نخوردن ولی من و مامان و بابام خوردیم و چقدر هم خوشمزه بودن . یادش بخیر عکاسی خاطره که چقدر خوشگل مینداختمون توی عکس و داروخونه آذر . یادش بخیر ننه قاسم که بساط سیب زمینی و پیاز و میوه و سبزیش رو کنار پیاده رو مینداخت . یادش بخیر بزرگتر شدیم توی تهران : یادش بخیر هر روز صبح با مامان میرفتم پارک و مامان یواشکی دور از چشم خواهرا برام بستنی میخرید . یادش بخیر دو تا جوجه اردک خریدیم توی لگن تو آشپزخونه نگهشون داشتیم و مرتب میبردیمشون دامپزشکی . یادش بخیر یکی از جوجه اردکا روز پنجشنبه ای مرد و تا صبح جمعه من و خواهرم گریه کردیم و شب نوبتی اون یکی جوجه اردکه رو روی دستمون میزاشتیم تا جاش گرم باشه و ناراحت مرگ دوستش نباشه . یادش بخیر وقتی اون یکی جوجهه مرد هیچ ناراحت نشدیم چون برامون عادی شده بود مردن اردک . یادش بخیر با خواهرم میرفتیم فلکه و پیراشکی پیتزایی یا لینا توپی میخریدیم و میخوردیم . یادش بخیر
[ شنبه 90/4/18 ] [ 8:0 عصر ] [ s.hasanizadeh ]
[ نظرات () ]
روزهای بچگی یادش بخیر توی اهواز: یادش بخیر مهد کودک و شعر بوی گل و سوسن و یاسمن آمد . یادش بخیر چای خوردن تولیوان فلزی توی مهدکودک . رفتیم مدرسه : هر روز بعد از ظهر معلم بازی با گچ روی در ورودی که توی حیاط بود با دوستم معلم بازی میکردیم چند تا کاغذ و خودکار و گچ وسیله بازی بود . توی گرمای تابستون زیر کولر گازی ناهار ظهر رو میگرفتیم جلوی کولر تا خنک بشه و بتونیم بخوریم . تابستونا دست و پامونو حنا میزاشتیم و با پارچه میبستیم بعدش جلوی کولر گازی دراز میکشیدیم تا چند ساعت بمونه و دستامون رنگ که گرفت اونا رو میشستیم . یادش بخیر وسطی بازی کردن توی اتاق پذیرایی با دخترای همسایه یادش بخیر تاب بستن توی حیاط با طناب که یه بالش میزاشتیم روی طناب و بازی میکردیم . یادش بخیر تو مدرسه کفشامو بادوستم عوض میکردم . یادش بخیر مشقای همدیگه رو مینوشتیم . یادش بخیر ته مداد رو روی مچمون با فشار میچرخوندیم و شکل خورشید میشد . یادش بخیر دبستان که میرفتیم 25 تومن میبردیم مدرسه و یخمک و پفک نمکی که اون موقع 5 تومن بود میخریدیم . یادش بخیر وقتی بهداشتیار میشدیم چه قدر ذوق میکردیم . یادش بخیر خانم معلم چون دیکته 20 شده بودیم دفتر جندتا از بچه ها رو میداد ما صحیح کنیم . ( غلطها رو پیدا کنیم ). یادش بخیر با مامان که میرفتیم حصیر آباد ( کوی ابوذر فعلی ) مامان برام یخ در بهشت میخرید . یادش بخیر دوستمو برداشتیم ساعت 11 شب با مامان و بابا و خواهرا رفتیم سینما فیلم کلاه قرمزی رو دیدیم . یادش بخیرهمیشه از غذاهامون به همسایه مون میدادیم و اوناهم همینطور. یادش بخیر از دیوار کنار پشت بون ( بوم ) با چه دلهره ای میرفتیم خونه همسایه مون چون از توی کوچه راهش طولانی تر میشد . یادش بخیر پاک کردن ماهی و درآوردن پولکای اون توی حیاط توسط مامان . یادش بخیر تو حیاط خلوت کباب سیخ درست میکرد بابا و ما میخوردیم . ( همون کباب کوبیده که ما بهش میگفتیم کباب سیخ چون با سیخ درست میشد ) یادش بخیر جوجه هامون که بزرگ میشدن و خروس میشدن . یادش بخیر وقتی جوجه ام مرد چون خواهرام جوجه هاشون زنده بودن به بابام گفتم به جاش دوتا جوجه برام خرید . یادش بخیر جوجه ها میوفتادن تو چاه دستشویی و با چه مصیبتی درشون میووردیم . یادش بخیر میخواستیم بیایم تهران جوجه ها که خروس شده بودن و مرغمونو بابام برد کشت و خواهرام از گوشت اونا نخوردن ولی من و مامان و بابام خوردیم و چقدر هم خوشمزه بودن . یادش بخیر عکاسی خاطره که چقدر خوشگل مینداختمون توی عکس و داروخونه آذر . یادش بخیر ننه قاسم که بساط سیب زمینی و پیاز و میوه و سبزیش رو کنار پیاده رو مینداخت . یادش بخیر بزرگتر شدیم توی تهران : یادش بخیر هر روز صبح با مامان میرفتم پارک و مامان یواشکی دور از چشم خواهرا برام بستنی میخرید . یادش بخیر دو تا جوجه اردک خریدیم توی لگن تو آشپزخونه نگهشون داشتیم و مرتب میبردیمشون دامپزشکی . یادش بخیر یکی از جوجه اردکا روز پنجشنبه ای مرد و تا صبح جمعه من و خواهرم گریه کردیم و شب نوبتی اون یکی جوجه اردکه رو روی دستمون میزاشتیم تا جاش گرم باشه و ناراحت مرگ دوستش نباشه . یادش بخیر وقتی اون یکی جوجهه مرد هیچ ناراحت نشدیم چون برامون عادی شده بود مردن اردک . یادش بخیر با خواهرم میرفتیم فلکه و پیراشکی پیتزایی یا لینا توپی میخریدیم و میخوردیم . یادش بخیر
[ شنبه 90/4/18 ] [ 7:59 عصر ] [ s.hasanizadeh ]
[ نظرات () ]
چرا فساد و بی حجابی اینقدر تو جامعه زیاد شده؟ چرا حریم بین زن و مرد نامحرم شکسته شده و خیلی از گناه ها قبحش ریخته شده؟ به نظر من جواب خیلی از این سوالات رواج دادن این روابط و پوششها در سیمای جمهوری اسلامی ایرانه سینما که دیگه معلومه فساد بیداد میکنه مانتوهای کوتاه شلوارهای کوتاه پاهای بدون جوراب روسریهای کوتاه آرایش های آنچنانی گذاشتن مو بیرون روسری و ... . خب تلویزیون چرا ؟ درسته همون بازیگرها توی سریال ها هم بازی میکنن ولی تلویزیون همیشه کمی مومن تر از سینما بوده که الان ظاهرا در رواج فساد و بی بند و باری با هم مسابقه گذاشتن چرا هیچکس اعتراضی نمیکنه نمیدونم . زندگی تجملاتی و ماشینهای مدل بالا جزء لاینفک سریال ها شده مرد و زن نامحرم هم که باید تاکید میکنم باید با هم بگو بخند کنن و راحت باشن همین سریال ساختمان پزشکان چه دلیلی داره ناصر اینقدر راحت با زن برادرش صحبت و شوخی کنه شیر آشپزخونه خرابه شوهره نشسته توی حال برادرش داره تو آشپزخونه همینطور که با زن برادره کل کل میکنه و تیکه میپرونه شیر رو درست میکنه یا وقتی برادره خونه نیست چه دلیلی داره نادر بیاد پیش زن برادرش . یا همین قسمت اخیر که منشی با لباس عروس تو کوچه و خیابون ظاهر شده و توی ساختمون با بی شرمی و وقاحت تموم از مردهای نامحرم راجع به لباس عروسش سوال میکنه و اونها هم با دقت به لباس نگاه کرده و نظرشون رو میگن . دختر پسرها هم که توی دانشگاه با تمکام دانشجوهای جنس مخالف دوسته و بگو بخند داره شالها و روسریهای عجیب و غریبی که سرشون میکنن اونقدر خانمها رو آرایش میکنن که مجبور میشن کمرنگ نشونشون بدن یا همین سریال ستایش چه دلیلی داشت عروس بزرگه اینقدر پشت سر پدر شوهرش حرف بزنه و شوهرش هم اصلا چیزی نگه ؟ خب وقتی این مسائل توی تلویزیون رسانه ملی که در دورترین نقطه ایران هم دیده میشه یه امر عادی تلقی بشه باعث میشه مردم هم سعی کنن خودشون و پوشش و رفتارشون رو همسان با فلان شخصیت فلان سریال در بیارن . تا وقتی پوشش بازیگرها توی سینما و تلویزیون این باشه نمیتونیم تو کوچه و خیابون طرح مبارزه با بی حجابی راه بندازیم . تا وقتی رابطه زن و مرد نامحرم توی تلویزیون و سینما اینقدر باز و راحت باشه نمیتونیم دوستی های دختر و پسر و رابطه زن شوهر دار با یه مرد دیگه و مرد زن دار با یه زن غریبه رو بد بدونیم چرا که سینما و تلویزیون خودش داره قبح این گناه ها رو میریزه و باعث بی حجابی و بی بند و باری توی جامعه میشه . توی فیلمها و سریالها زن به راحتی میتونه صداشو روی شوهرش بلند کنه با نظرات اون مخالفت کنه بدون اجازه همسرش خیلی کارها رو انجام بده . مردهم بدون تعهد اخلاقی به خونوادش میتونه هر کاری که دلش میخواد انجام بده و هر کدوم زورش بیشتر بود حرفشو به کرسی بنشونه . واقعا جایگاه دین توی تلویزیون چیه ؟ چرا افرادی که وضع مالی خوبی ندارن رو با حجاب نشون میدن و هر چی وضع مادی زندگی خانواده ای بهتر باشه حجاب و دین جایگاه کمرنگتری توی اون خونواده داره . خلاصه اینکه سینما و تلویزیون داره به جاهای خیلی خطرناک و ضد اسلام کشیده میشه . و در فیلم ها و سریال ها هرروز نسبت به روز قبل حرمت ها بیشتر شکسته شده و حیا بیشتر ریخته میشه . [ سه شنبه 90/4/14 ] [ 9:5 عصر ] [ s.hasanizadeh ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |