روزهای زندگی | ||
ظهر برای نماز رفته بودیم مسجد امیرعباس یه کیک دستش بود که میخواست بخوره چادرمو پهن کردم نشوندمش رو چادر و مشغول خوردن کیک شد . شب هم برای نماز رفتیم مسجد نمازمو شروع کرده بودم که دیدم امیرعباس چادرمشکیمو پهن کرد روی زمین بعد مشغول درآوردن کلاه و کاپشنش شد بعد از اون جوراباشو درآورد بعد وایساد و شلوارشم درآورد ( یه شلوار دیگه پاش بود ) بعد هم با خیال راحت نشست روی چادر و مشغول خوردن باقی مونده ی کیک ظهر شد منو میگی داشتم منفجر می شدم از خنده وسط نماز که این دیگه چرا جورابو شلوارشو درآورده . در ادامه دو فیلم از شعار دادن آقا پسر گذاشتم اگه فیلما مشکل دارن خبر بدید درستشون کنم . در ضمن این دو فیلم به سرعت پاک خواهند شد . فیلم حذف شد . ولی به درخواست دوستان مجددا گذاشته شد . [ سه شنبه 90/11/25 ] [ 3:14 عصر ] [ s.hasanizadeh ]
[ نظرات () ]
دیشب با امیرعباس رفتیم خونه حاج خانم همسایه مون برای خداحافظی ،میخواست امروز صبح بره مشهد در حال خداحافظی امیرعباس برگشته به حاج خانم میگه : برا منم دعا کن . بهش گفته بودم میخواد همسایه مون بره مشهد ولی نگفته بودم مشهدشهر زیارتیه و حرم امام رضا اونجاس و کسانی که میرن بهشون میگیم برامون دعا کنن نمیدونم چه طور این جمله رو به زبون آورد ،خدا کنه امام رضا بطلبه و یه مشهد بریم تا این گل پسرمون هم اولین مشهد زندگیشو بره . [ دوشنبه 90/11/24 ] [ 5:30 عصر ] [ s.hasanizadeh ]
[ نظرات () ]
1 - ابتدای راهپیمایی 2 - میانه راهپیمایی و گرسنه شدن 3 - خواب راحت بعد از راهپیمایی زیر پرچم جمهوری اسلامی ایران
[ شنبه 90/11/22 ] [ 5:27 عصر ] [ s.hasanizadeh ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |