سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزهای زندگی
 

 

 

خدایا شکرت که وقتی خمیازه می کشم بعدش میتونم دهنمو ببندم و دهنم همونجوری باز نمی مونه !

خدایا شکرت وقتی چشمام ضعیف شده میتونم از عینک استفاده کنم و دنیا رو بهتر ببینم اگه عینک نبود همه جا رو تار می دیدم شایدم اصلا نمیدیدم !

خدایا شکرت که وقتی غذا رو میگذارم توی دهنم میتونم بجوم اگه دندون نداشتم غذا رو نمیتونستم قورت بدم !

خدایا شکرت که میتونم غذامو قورت بدم اگه نمیشد غذا رو قورت داد بعد از جویدن چه کارش می کردم؟

خدایا شکرت وقتی ( ببخشید) دست توی بینی ام میکنم میتونم انگشتمو در بیارم اگه انگشتم گیر میکرد توی بینیم چه کار میکردم ؟

خدایا شکرت وقتی که نشستم ، میتونم از جام بلند بشم اگه یه روز وقتی نشستم دیگه نتونستم بلند بشم خیلی بد میشه ها .

خدایا شکرت وقتی نفس میکشم میتونم بازدم داشته باشم اگه نفسم همون بالا بمونه و نتونم بیرون بدم نفسمو خفه میشم ؟

خدایا شکرت وقتی انگشتام خسته میش نمیتونم با ، باز و بسته کردن مشتم خستگی انگشتهامو ببرم .

خدایا شکرت که میتونم صداهای گوشخراشی مثل بوق ماشین ها ، جیغ و گریه ی بچه ها و دعوای مردم با هم توی خیابون رو بشنوم خیلی از کسانی که ناشنوا هستن آرزو دارن بتونن همین صداها رو بشنون .

خدایا شکرت که میتونم با چشمام زیبایی های اطرافم رو ببینم اگه چشم هام نمی دید زندگی سخت می شد.

خدایا شکرت پسرم بعضی وقتها به من می چسبه و هیچ جوری ازم جدا نمی شه این یعنی پسرم با دستهاش میتونه من رو بگیره و از بودن کنار من آرامش پیدا می کنه.

خدایا شکرت که من مادر هستم خیلی از خانم ها هستن آرزوی مادر شدن دارند .

خدایا شکرت که میتونم با حرف زدن منظور خودم رو به دیگران برسونم چه سخت بود اگه نمی تونستم حرف بزنم .

خدایا شکرت که وقتی خسته ام میتونم بخوابم و استراحت کنم اگه چشمام بسته نمی شد و نمی تونستم بخوابم چه جوری خستگیمو در می کردم؟

خدایا شکرت که وقتی ناراحتم می تونم گریه کنم اگر اشک هایم نمی اومدن چه جوری ناراحتیمو رفع می کردم ؟

خدایا شکرت که می تونم نماز بخونم این یعنی من مسلمانم و برترین دین رو دارم .

خدایا شکرت که میتونم توی مجالس عزای ائمه شرکت کنم این یعنی خدا توفیق شرکت در این مجالس رو به من  داده .

خدایا شکرت که میتونم انگشتهامو روی کیبورد به حرکت در بیارم و این مطلب رو بنویسم .

دقت کردید چه نعمت هایی داریم و از اون ها غافلیم یادمه چند وقت پیش آقای نقویان صحبتی می کردن با این مضمون که اگر ظرفی از دست دخترتون افتاد و شکست برید خدا رو شکر کنید که دخترتون دست هاش سالمه و میتونه ظرف رو بلند کنه . خیلی وقت ها پیش میاد که قدر نعمت هایی که خدا بهمون داده رو نمیدونیم و کمتر شکر گزاری میکنیم . عید قربان مبارک .

 


[ پنج شنبه 91/8/4 ] [ 6:38 عصر ] [ s.hasanizadeh ] [ نظرات () ]

 

 

اون قدیما وقتی توی  یک برنامه تلویزیونی از خواننده ای دعوت میکردند بعد از اینکه خواننده ی مورد نظر روی شعری که قبلا خوانده لبها را تکان می داد و مینشست کنار مجری ، مجری از خواننده می خواست که به طور زنده چند بیتی را خوانندگی کنه و ما بینندگان محترم پیش خود می گفتیم : به عجب صدایی / اَه چه صدای بدی . ولی اگر صدای خواننده خوب بود یا بد مطمئن بودیم که همین خواننده بوده که آن قطعه ای که ما چند دقیقه قبل شنیدیم روخونده ولی الان اگر خواننده ای مهمان برنامه ای باشه مجری از او نمی خواد که به طور زنده بخونه چون می دونه صدای اصلی این خواننده با صدایی که ما شنیدیم کلی توفیر داره چرا که با این پیشرفتی که دستگاه های موسیقی کردند کمتر پیش می یاد صدای ترانه ای که می شنویم با صدای خواننده ی همان ترانه بدون آهنگ و دستگاه تقریبا یکی باشه . در همان قدیم ها یک نفر اگر می خواست خواننده بشود باید کلی کلاس می رفت کلی در حمام خانه شان ! تمرین آواز می کرد ولی الان هر کسی که بخواد به لطف دستگاه های موسیقی و تنظیمات فوق العاده می تونه خواننده بشه که این طور خواننده شدن به نظر من کار خیلی مسخره و هجویه چرا که آن قدر صدا مصنوعی می شود که کمتر رغبت میکنی بیشتر از یک بار آن ترانه روگوش کنی . باور کنید حتی خودِ خواننده هم از صدایی که بعد از افکت گذاری و تنظیمات دیگه روی صدایش می شنوه کف می کنه ! به خاطر همین هم هست که الان اکثر خواننده ها صداهای شبیه به هم دارند .

یکی از خانم های فامیل ما باعث شده در دل من یک آرزو به وجود بیاد ! من و بقیه فامیل تا به حال نشده صورت این خانم رو بدون آرایش ببینیم باور کنید آرزو دارم یک بار بدون آرایش اونو ببینم تا ببینم اصلا چهره واقعیش چه شکلیه؟ شاید خیلی از خانم هایی که  در جامعه با آرایش کامل ظاهر می شن رو وقتی در خونه شون ببینیم اصلا نشناسیم از بس وقتی می خوان از خونه خارج بشن انواع لوازم آرایش روروی صورت خود خالی می کنند و چهره ی خیلی مصنوعی ای پیدا می کنند .

غذاهای آماده و کنسرو شده از برنج سفید گرفته تا زعفرانی قورمه سبزی و قیمه و فسنجون ، انواع سوپ و حلیم و آش نیمه آماده ، حتی حلوای نیمه آماده و حتی تر کله پاچه فکر کنید قورمه سبزی و کله پاچه و فسنجون که باید روی گاز بمونند تا خوب جا بیفتند رو توی قوطی کردند و به خورد مردم می دهند قطعا کیفیتی که غذای خونگی داره و به قول معروف با عشق پخته می شه و از تمیز و سالم بودن تمام مواد غذایی به کار رفته در اون غذا مطمئنی رو غذای کنسرو شده ی بیرون نداره غذای کنسرو شده مزه ی مصنوعی داره .

خیلی از محصولاتی که در اطراف خودمون می بینیم از همین مصنوعیات ! هستند . زندگی راحت تر ولی بی کیفیت با محصولات مصنوعی .مثل عکس .

حالا در کنار این محصولات مصنوعی بی کیفیت در نظر بگیرید دست و پاو دندان مصنوعی رو که با اینکه کیفیت دست و پاو دندان واقعی روندارند ولی کمیت خوبی دارند و تا حدودی می تونند نیاز صاحبشون رو بر طرف کنند .

چند وقتیه به این فکر می کنم که چرا فیلم کلاه قرمزی و بچه ننه بیشتر از اینکه مورد توجه کودکان واقع بشه مورد پسند و دید بزرگترها قرار گرفته بعد به این نتیجه رسیدم که کودک امروز فیلمی که میبینه اگر چه به نام کودکه ولی در اصل جز بد آموزی و وحشت برای بچه پیامد دیگه ای نداره و کودک دلبندمان عادت به دیدن همان فیلم های به اسم کودک ولی بی سر و ته میکنه ولی پدر و مادر همان کودک که در دوران شیرین کودکیِ خود فیلم هایی مثل الو الو من جوجوام ، گربه آوازه خوان ، سفر جادویی و دزد عروسک ها رو دیده با اومدن فیلم این چنینی برای رها شدن از زندگی پر مشغله ی بزگتر بودن و خاطره بازی با دوران کودکی خود راهی سینما می شه .

یک سوال دیگه چرا بخش هایی که در کتاب های درسی مربوط به جنگ بود حذف شده ؟ جوابی که یک نفر داد این بود که :  گفته اند جنگ روحیه بچه ها را خراب میکنه . من میخوام بپرسم ما که بچه جنگیم و والدین ما که در دوران جنگ زندگی کردند این قدر روحیه مون خراب و داغونه که این تصمیمو گرفتن ؟ یعنی نسل بعد از ما نباید بدونه که این سرزمین چند سال در حال جنگ با عراق بوده و شهید و جانباز و اسیر دادیم؟ یعنی بچه ها قراره بی هویت باشه به نظر من جنگ یه نقطه ی پررنگ تو تاریخ این سرزمینه که همه ی نسل های بعد باید بدونن که در یک جنگ 8 ساله کوچکترین امتیازی به کشوری که به ایران تجاوز کرده داده نشده و چه خون هایی برای این سرزمین ریخته شده حالا این مسئولان چرا اینقدراصرار دارن این نقطه ی پررنگ رو محو کنن نمیدونم .

 

 


[ شنبه 91/7/22 ] [ 5:11 عصر ] [ s.hasanizadeh ] [ نظرات () ]

سلام.

درسته که از انتشار تصاویر فیلم توهین به پیامبر مهربانی ها و رحمه للعالمین روزها گذشته ولی هر وقت میخواستم راجع به این کار آن موجودات پست مطلبی بنویسم مثل همین الان نمیتوانستم انزجار خودم را با کلمات بیان کنم فقط میتوانم بگویم که با این کار یه عده معلوم الحال ،عشق و علاقه ی مسلمانان نسبت به پیامبرشان ذره ای کم نخواهد شد بلکه میلیاردها بار عشق و علاقه مان بیشتر و بیشتر خواهد شد و آمریکا و اسرائیل باید بدانند و می دانند که با انتشار فیلم و کاریکاتور کاری را پیش نخواهند برد و مسلمانان از دین و پیامبر و امامانشان دفاع خواهند کرد امروز و فردا روز تحریم گوگل و یوتیوب است دو روزی که قرار شده ما ایرانی ها از موتورهای جستجوگر دیگری استفاده کنیم برای تحقیقاتمان یا حتی برای پیدا کردن یک عکس . متاسفانه خودِ من تا دیروز از گوگل برای سرچ کردن استفاده میکردم ولی امروز که نمیخواستم و نمیتوانستم ( حرکت مسولین در بستن سایت گوگل به نظرم کار درستی نبوده یعنی از نظر مسئولین امر مردم واقعا نمیتوانستند خودشان تحریم کنند و حتما مسولان بایستی عدم دسترسی برای کاربران ایجاد میکردند ؟) از این سرویس دهنده استفاده کنم متوجه شدم که موتورهای جستجو گر دیگری هم همان امکانات را شاید محدودتر میتوانند در اختیار کاربران عزیز قرار بدهند حتی موتورهای جستجوگر فارسی که بهتر هم هستند ایرانیند و چه خوب که از امکانات ایرانیزه شده استفاده کنیم .


دوست داشتم حالا که فصل بازگشایی مدارس  در کشورمان هست و ماه مهر شروع شده یادی کنم از معلم کلاس اولم خانم آقابزرگ و مدرسه شهید سهیلا قشقایی اهواز که خاطرات خیلی خوب و شیرینی با دوستان عزیزی در آن سالها داشتم . از تمامی معلم های خوب و عزیز ایران تشکر میکنم چرا که هر چند بعضی از دبیران و معلمین سخت گیری ها و کج خلقی هایی با دانش آموزان دارند ولی از نظر خود آن دبیر و معلم این کج خلقی و عصبانیت به نفع مای دانش آموزِ آن موقع و دانش آموزان این موقع هست . دوران مدرسه را که پشت سر میگذاشتم هروقت بزرگتری تذکر می داد که (( قدر مدرسه و این روزهاتونو بدونید بزرگ که شدید حسرت این روزها رو میخورید )) باورم نمی شد که مگر میشود کسی آرزو کند که ای کاش به روزهای پر استرس و دلشوره امتحان و درس پرسیدن معلم برگردم . الان که از آن روزها فاصله گرفته ام میفهمم که آن شادی و شور و حتی اضطراب امتحان هم شیرین بوده بعضی وقت ها دلم همان ترس را میخواهد ترس از اینکه " نکنه امروز خانم/ آقا ازمن درس بپرسه وای من دیشب درسمو نخوندم " . دوست دارم یک بار دیگر بروم مدرسه و سر کلاس بنشینم و بعد از اتمام درس دادن معلم در حالی که هنوز ده دقیقه تا خوردن زنگ تفریح وقت باقی مانده با هماهنگی بقیه بچه های کلاس، یک" خسته نباشید " بلند بگوییم و بعد از شنیدن جمله ی " شما هم خسته نباشید " از جانب دبیر مربوطه ادامه بدهیم که " درسو تموم کنید خسته شدیم زنگ دیگه امتحان ریاضی! داریم اجازه بدید کمی بخونیم " . با این روش معلم های معدودی به دانش آموزان استراحت می دادند ولی همان گفتن ما و بی توجهی معلم هم باعث انبساط خاطرمان میشد . یا وقتی معلم پای تخته سیاه مشغول نوشتن درس جدید بود و ما تندتند حرفها و نکته هایی را که می نوشت توی دفتر کپی میکردیم که باعث میشد نه چیزی از درس بفهمیم و نه چیزی از نکته هایی که تند تند و خرچنگ قورباغه ! نوشته بودیم گرچه همیشه معلم تقاضا میکرد که ننویسیم تا بعد از پایان درس نکته ها را خودش بگوید و ما در دفرتمان بنویسیم و همیشه حرفهای بعد از درس معلم با صحبتهایی که حین درس دادن میشنیدیم متفاوت بود. یا وقتی از معلم تقاضا میکردیم که اجازه بدهد دو دقیقه ! برویم بیرون از کلاس یا برای آب خوردن و یا برای رفتن به دستشویی اگر معلم در برابر خواسته ما مقاومت میکرد از دست دادن کلیه ها و مردن بر اثر تشنگی زیاد را بایستی به گردن میگرفت ولی وای به آن روزی که معلم مهربان با سعه صدر اجازه را صادر میکرد آن وقت بلیط 5 دقیقه خوش گذرانی در حیاط مدرسه و راهروها را گرفته بودیم اگر تقاضایمان واقعی بود که بعد از رفع نیاز یه سری توی حیاط میچرخیدیم به شرطی که از پنجره کلاس آن قسمتی که در حال چرخیدن در ان می باشیم دیده نشود بعد سری به راهروها میزدیم اگر در کلاسی باز بود یواشکی و طوری که معلم کلاس مربوطه متوجه حضورمان نشود برای دوستانمان در کلاس های دیگر شکلک در می آوردیم شکلک هایی با نماد اینکه :  "دلتون بسوزه من بیرون از کلاسم و دارم خوش میگذرونم آخه شماها توی کلاسین بیچاره ها " و بعد راهی کلاس خودمان میشدیم که فرقی نمیکرد 2 دقیقه دیر کرده باشیم یا 5 دقیقه با رویت ما توسط معلم گرامی با این جمله روبه رو میشدیم که : " کجا موندی دو ساعته " طبیعی بود که معلم ها خودشان هم میدانستند که کل زمان کلاس کمتر از 2 ساعت است ولی لابد صلاح بوده در آن شرایط آن جمله را به زبان بیاورند تا ما پررو نشویم . در دوران شیرین دبستان روز اول یا دوم مدرسه معلم از ما دانش آموزان میخواست روی یک برگه نام ،  نام خانوادگی ، نام پدر ومادر به همراه شغلشان  ، آدرس خانه ، تعداد خواهرها و برادرها ، فرزند چندم خانواده ایم را بنویسیم و ما مجبور بودیم از دفترهای نو و خوشگلمان که هنوز بوی نویی اش توی بینی مان بود یک کاغذ بکنیم که مجبور بودیم از وسط دفتر بکنیم چون اگر از صفحه اول برگه را جدا میکردیم قرینه همان برگه در آخر دفتر هم کنده میشد من هنوز متوجه نشده ام که آدرس خانه و اینکه منِ دانش آموز فرزند اول خانواده هام یا آخر چه تاثیری در رشد  و پیشرفت تحصیلی ام ایفا میکرد . از این جملات و خاطرات زیاده که اینجا فرصت تجدید همه شان نیست . یاد دوران مدرسه بخیر .


درهفته دفاع مقدس قرار داریم هفته ای که ما را یاد جبهه و جنگ و دلاور مردان آن دوران می اندازد دلاورانی که اکثرشان هنوز در خاک پاک ایران نفس میکشند هر چند با دستگاه اکسیژن ، هنوز نفس میکشند هر چند قدر نفس هایشان را کسی نمیداند ، نفس میکشند هر چند کسی نشناسدشان . در این مرز و بوم زندگی میکنند و خون دل میخورند از خدای نکرده پایمال شدن خون همرزمان شهیدشان ، خون دل میخورند از حال آدمهای خاکیِ آن زمان که آرمان های آن روزهایشان را زیر خاک پنهان کرده اند تا کسی نداند که چه بودند و اکنون که به این مقام رسیده اند پای را محکم روی خاطرات و عکس های دوران جنگ خود گذاشته اند. گرامی بداریم یاد و خاطره تمامی شهیدانی که برگشتند به آغوش خانواده با پیکری پاره پاره ، با سری جدا ، با یک تکه لباس ، با یک پلاک ، با یک انگشتر و با یک نشان که همان نشان حجتی شد برای خانواده که عزیزشان شهید شده و دیگر برنمیگردد . گرامی باد یاد و خاطره شهدای گمنام همان شهدایی که هنوز هم چشم مادرو همسر و فرزندانشان به در است تا نشانی از عزیزشان پیدا شود . یاد جانبازان را گرامی بداریم جانبازانی که وقتی پا به جبهه گذاشتند سالم بودند مثل ما ولی وقتی جنگ تمام شد و به خانه برگشتند یکی دست نداشت ، دیگری پا ، چشمی که نمی دید ، گوشی که دیگر نمیشنید ، نخاعی که قطع شده بود و سینه ای که پر از گازهای سمی بود . یادمان نرود آزادگان سرافراز را همان هایی که دوران سخت و طاقت فرسای اسارت را به عشق دیدن چهره امام خمینی تحمل کردند و بعد از فوت او به عشق دیدن روی رهبر روزهای اسارت را پشت سر گذاشتندولی یک قدم از اسلام عقب نشینی نکردند . یاد تمام مردمانی که در جبهه و پشت جبهه برای سرِپا ماندن وطن مبارزه کردند از اقوام مختلف کردو عرب و لر و ادیان مختلف مسیحی و ارمنی و کلیمی و آشوری .

 


[ دوشنبه 91/7/3 ] [ 5:47 عصر ] [ s.hasanizadeh ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک های ویژه
امکانات وب


بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 29
کل بازدیدها: 196568