سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزهای زندگی
 

قلبم می شکند وقتی ...

قلبم می شکند وقتی میبینم هنگامی که ما در نهایت امنیّت و آسایش مشغول درس خواندن هستیم و قدر این امنیّت و آسایش را نمی دانیم ، در کشور دیگری نوجوانان و جوانان هم سن و سال ما پنج ماه است که به خاطر جنگی که در کشورشان اتفاق افتاده و ادامه دارد قادر به درس خواندن نیستند .

قلبم می شکند وقتی میبینم نوجوان چهارده ساله ای را در حالیکه یکی از بیگناهان جنگ است در اغوش پدرش ناجوانمردانه به شهادت می رسانند یا اینکه دختر بچه خردسالی را در حالیکه از تب می سوزد ، در راه بیمارستان به شهادت به شهادت می رسانند .

قلبم می شکند وقتی در کوچه و خیابان راه می روم کودکانی را می بینم که چگونه غرور و شخصیّت خود را زیر پا گذاشته و دست خالی خود را به طرف این و آن دراز می کنند ، این کودکان به چه جرمی باید این چنین تحقیر شوند و مورد تمسخر دیگران واقع شوند ؟

قلبم می شکند وقتی می بینم کودکان در دادگاه حاضر شده اند و با چشمان گریان به پدر و مادر خود نگاه می کنند و منتظرند ببینند پیش کدامیک باید بقیه عمر خود را بگذرانند و چه سرنوشتی در انتظار آنان است ؟

قلبم می شکند وقتی در تلویزیون می بینم که با کودکانی مصاحبه می شود که به دلیل فقر مالی قادر به تحصیل نیستند یا در روز نامه می خوانم یکی از جوانان در روستایی از استان کهکیلویه و بویر احمد به دلیل آنکه دو دست و یک پایش فلج هستند و اداره ای که مسئول رسیدگی به چنین کسانی است یک ویلچر در اختیار او قرار نمی دهد و او مجبور است با فرقون ( چرخ دستی ) توسط یکی از دوستانش به مدرسه برده و آورده شود حال بگذریم که در مسیر خانه تا مدرسه و مدرسه تا خانه بهانه ای برای به تمسخر گرفتن عده ای است بله ! این چنین کسانی واقعا وجود دارند .

اما می دانم من هر چه قدر قلبم از دیدن چنین صحنه هایی می شکند و ساعتها به آنها فکر می کنم فایده ای ندارد زیرا من نه مسئول اداره و سازمان خاصّی هستم و نه می توانم از جنگ جلوگیری کنم همچنین نمی توانم ویلچر برای امثال آن جوان تهیّه کنم بلکه این مسئولین جامعه ما هستند که باید رادیو و تلویزیون را بشنوند و ببینند و روزنامه ها را بخوانند تا از وضع جامعه بیشتر آگاهی پیدا کنند ، در غیر اینصورت وضع جامعه روز به روز بدتر می شود .

تاریخ : 5/11/79 امتحان نگارش و انشا نوبت اول پایه سوم راهنمایی

موضوع انشا : قلم می شکند وقتی ........ و چند موضوع دیگه که من این موضوع رو برای نوشتن انتخاب کردم .

پ ن : سوم راهنمایی دبیر املا و انشا و فارسیمون خانم زهرا مقدسی بود خانمی که من عاشقانه دوستش داشتم و تمامی برگه های امتحانی و دفتر املا و انشای اون سالمو هنوز نگه داشتم ان شاءالله هر جا هستن سالم و سلامت باشن .این انشا هم برای تجدید خاطره نوشتم انشایی که 12 نمره کاملشو گرفتم .

تمامی نوشته ها و ویرگول ها و ... عینا منتقل شده است .


[ جمعه 89/11/22 ] [ 4:19 عصر ] [ s.hasanizadeh ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک های ویژه
امکانات وب


بازدید امروز: 17
بازدید دیروز: 15
کل بازدیدها: 196857