سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزهای زندگی
 

 

سلام

دیروز یه خانمی زنگ زد خونه مون گفت از سرای سلامت تماس می گیره و میخواد ببینه فردا میرم بوستان ولایت یا نه می گفت قراره یه جشنی برگزار بشه از طرف انجمن دیابت و اینکه ساعت یه ربع به هشت دم ِ در خانه سلامت باشیم تا ساعت 12 ، 1 ظهر هم طول می کشه و هزینه هم نداره مجانی . به همسر خبر دادم  و باهاشون تماس گرفتم که بله من و پسرم می ریم .

امروز صبح بعد از نماز نخوابیدم لقمه نون و پنیر و آبمیوه و کیک و آب و پیتزا که از شام دیشب مونده بود ( پیتزاشو خودم درست کرده بودم ) و پفیلا که درست کرده بودم رو گذاشتم تا ببرم پارک فکر می کردم جشن به مناسبت عید غدیره و توی یه سالن بزرگ می شینیم و جشن برگزار میشه ساعت 7 و 20 امیرعباسو بیدار کردمو حاضرش کردم و راهی شدیم به سمت محل قرار که 4 ، 5 کوچه بالاتر بود منتظر شدیم تا بقیه خانمها و دو ، سه تا آقا اومدن و سوار اتوبوس شدیم یه اتوبوس خیلی با کیفیت و تمیز قرمز رنگ . اتوبوس که حرکت کرد بهمون کیک و شیر دادن بخوریم که من نخوردم خلاصه رسیدیم بوستان ولایت وای که چه قدر بزرگ بود اتوبوس های مربوط به هر منطقه جای مخصوصی برای پارک کردن داشتن از مناطق دیگه هم اومده بودن و نوشته بودن بزرگترین حلقه جهانی دیابت برگزار میشه از اتوبوس که پیاده شدیم کلی راه رفتیم ( شایدم خیلی نبود ولی بچه بغل با یه عالمه خوراکی به نظرم خیلی راه بود ) تا به بقیه گروه ها رسیدیم تو محوطه ی باز دو تاقه ( طاقه ) پارچه ساتن آبی آوردن و چند مترشو بریدن دادن دستمون دو طرفشو بگیریم مثل پرچمای بزرگ ایران که تو راه پیمایی ها جمعیت ردیف می ایستن میگیرنش خلاصه یه دفعه بارون شروع شد بعد بارون خیلی شدید شد و همه پارچه رو ول کردیم بدو بدو رفتیم زیر الاچیقی که اون نزدیکی بود وایسادیم تا خیس نشیم وقتی بارون بند اومد دوباره پارچه رو گرفتیم از اون بالا هم داشتن فیلمبرداری می کردن کلی معطل شدیم بعد گفتن به علت بارون برنامه برگزار نمیشه برید سوار اتوبوساتون بشید ما هم راه افتادیم طرف اتوبوسا این برنامه قرار بود از طرف شهرداری برگزار بشه و شهرداریهای مناطق هزینشو تقبل کرده بودن وقتی نشستیم توی اتوبوس بهمون آب معدنی دادن بعدش بادم زمینی و بعدش چتر . بعد از حرکت اتوبوس امیرعباس پیتزایی که براش آورده بودم رو خورد و خوابید تا برگشتیم خونه این بود رفتن ما به بوستان ولایت جشنی که ندیدیم ولی با توجه به رایگان بودن خدماتی که دادن یعنی همون خوراکیها خیلی خوب بود . اونجا به بچه ها یه بادکنک آبی هم دادن . این جشن از طرف انجمن دیابت قرار بود برگزار بشه 23 آبان روز جهانی دیابت هستش و خانه های سلامت برای بیماران دیابتی خدمات رایگانی رو عرضه میکنن . اسم من رو هم از توی انجمن مادر و کودک که عضو شده بودن در همون خانه سلامت پیدا کرده بودن ولی ربطش به دیابت رو نمیدونم .

اینجا امیرعباس میخواد همون پارچه آبیه رو از رو زمین بلند کنه پارچهه بعد از بارون حسابی خیس شد .

پسرک خواب توی اتوبوس

بعداز بارون بازی توی چمن خیلی خوش میگذره

در حال دویدن به سمت اتوبوس

شرح نداره فندق کوچولو داره راه میره خیلی هم خوشحاله

 


[ یکشنبه 90/8/22 ] [ 6:41 عصر ] [ s.hasanizadeh ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک های ویژه
امکانات وب


بازدید امروز: 8
بازدید دیروز: 22
کل بازدیدها: 196721