• وبلاگ : روزهاي زندگي
  • يادداشت : يک غر طولاني!
  • نظرات : 1 خصوصي ، 6 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام
    آخي... آخراش که رسيد گفتم لابد حاج خانمه الان ميگه تو بري پيشش پرستاريشو کني! با اين اوصافي که ازش گفتي بهتره رابظتو باهاش کم کني... اينجور آدما رو هر چي بيشتر بها بدي بهشون پررو تر ميشن.
    ما يه همسايه داشتيم هر روز در خونه مونو ميزد يه وسيله ميخواست. از قيچي گرفته تا کارد آشپرخونه، نخ و سوزن... آخه اينا چيزاييه که يه زن خونه دار بچه دار تو خونه نداشته باشه! بعدا فهميديم اينا رو فقط به قصد اينکه بياد تو خونه زندگي مون فضولي کنه بهونه ميکرده!
    کفش تق تقي رو خوب اومدي :)
    پاسخ

    سلام خداروشکر بچه هاش دو تا دوتا ميان شيفتي ميمونن پيشش که کاراشو بکنن منم خيلي کمتر ميرم پيشش خودشم که بنده خدا نميتونه راه بره که هي بياد خونه مون