الهي ...............دلم سوخت براي دختر دائيت ...حتما خيلي دلش ميخواست باباش دخترشو ببينه
اون لا علّا هم خيلي با نمک بود که از هر دري که وارد ميشه ميگه
گفتي ظرف شيرو خالي کرده رو مبل . نميدونم خوندي يا نه که دختر من يه دوات پر از جوهر رو خالي کرد رو فرش ! فکر کن !!! يک کيلو ماست ريختم روش و قير برداشتم تا يکم لکش کم شد !!!
خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــب رسيدم به شب يلدا که از اينجا به قبلش رو خونده بودم
خب ديگه خدا حافظ ...