• وبلاگ : روزهاي زندگي
  • يادداشت : بدون عنوان
  • نظرات : 7 خصوصي ، 16 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    سلام رميصا جون
    ممنون بابت رمز

    تولد گل پسرت مبارک

    واااااااااااااااي که ياد حاملگي زن دائي ام افتادم ...

    خيلي خيلي خيلي حالش بد بود . هر روز امپول تو رگي ميزد من و اون با هم باردار بوديم اون يه عووووووووووووووقي ميزد ادم هر لحظه فکر ميکرد الانه که روده اش از حلقش بياد بيرون !!!

    اون قدر از درد خودشو نيشگون ميگرفت تا سالها روناش کبود بود !!!
    اون قدر حالش بد بود همسايه هاي مامانش ميگفتن دروغ ميگن حامله اس مگه حاملگي اينجوريه ! حتما سرطان گرفته !!!

    اون قدر که دکتر گفت دائيم اجازه بده تا بچه رو سقط کنن که مادرش داره ميميره ! داييم گفت باشه ولي مادر زندائيم گفت نه به هر حال يه بچه که بايد داشته باشين هر طوري هست نگهش ميداريم

    الان پسر دائيم 11 ساله اس . زندائيم هم اگه در مورد بچه و حاملگي پيشش حرف بزنيم کله مونو ميکنه

    ميگم ... تو دلت به حال من نميسوزه ؟ مياي ميخوني و نظر نميذاري ؟ نميگي من افسردگي بگيرم که دوستام منو يادشون رفته چي ؟ ميدونم با دايال اپ سخته و ادم ميخواد اف لاين بخونه تا زياد هزينه برنداره ولي خب همون اول که وبلاگو باز کردي قبل از خوندن يه نظر کوچولو بذار که من اف لاين ميخونم اين جوري منم شنگول ميشم که رميصا منو دوست داره

    گفتي نظر رو خصوصي بديم . نميدونم چيکار کنم! اينايي که نوشتم چيز مهمي نيست که خصوصي باشه !

    پاسخ

    من با اي دي اس ال ميام چرا توهين ميکني داي آل آپ چيه؟