• وبلاگ : روزهاي زندگي
  • يادداشت : سوختگي
  • نظرات : 1 خصوصي ، 12 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام
    آخي... الهي.... چه دلم کباب شد پاهاشو باندپيچي شده ديدم :(
    نازي چه گناه داشته من وقتي بچه ها يه طوريشون ميشه واقعا حالم بد ميشه. آقامون ميگه تو با اين هول کردنت بدتر بچه رو ميترسوني. ولي شما انگار الحمدلله روحيتو حفظ کردي. من بودم خودمم کلي جيغ و داد ميزدم و گريه ميکردم. خدا رو شکر که آقاتون خونه بوده و فوري رسوندينش درمونگاه. ايشالا زودي خوب خوب بشه عزيز خاله.
    پاسخ

    سلام خيلي ممنون آره خدارو شکر ميتونم خونسرديمو حفظ کنم هم خودم و هم شوهرم خيلي سخت بود وقتي داشت جيغ ميزد واقعا دل آدم کباب ميشد ولي باگريه کردن مادر بچه بيشتر ميترسه حتي الانم که پاش دوتا تاول زده اصن چيزي نميگم که بچه حساس بشه وفکر کنه حالا چه اتفاق بد و هولناکي افتاده